سوت پایان

خوبه : تازه متوجه شدم که تیپ شخصیت نوع A جه ویژگی هایی داره

تقریبا همه چیزهایی که من دارم

و نتایج اخیر جستجوی اینترنتیم هم نشون داد که چه زود اینجور آدما به بیماریهای مختلف قلبی مبتلا میشن

اینم خوبه

استرس : بیماری قلبی : مرگ سه یار بیمارستانی

خوبه

من حداقل دلیل مرگ روتین خودم رو می دونم

بیماری قلبی یا یه کوفت و زهرماری تو همین مایه ها

ترافیک تهران، دود تهران، خانه های خفه و دخمه مانند تهران، و زندگی تو تهران همه و همه کمک میکنه تا من کمتر زنده بمونم

اینم خوبه

خوبتر هم اینه که آدمی پیدا میشه که می تونی براش پرت و پلا بنویسی

و اون برات نظر می ده

اینم خوبه


امروز اولین دندونم رو  کشیدم

سخته آدم تکه ای از وجودش رو دور بندازه اونم با زور

ولی خوب آدم برای زندگی به عقل زیادی نیاز نداره

مخصوصا اگه فک جوش باشه و روش هم کاملا خراب شده باشه

اینم خوبه

آدم کم کم نشونه های پا به سن گذاشتنش رو می بینه

دندونهایی که یکی یکی خراب میشن

موهایی که دونه دونه سفید می شن

و و و و و


اینم خوبه

راستی چه حرف خوبی بود

برا چی اینقدر بدو بدو می کنیم


چه قدر بده که آدم رو همش تشویق می کنن که بیشتر بدو بیشتر بدو بیشتر بدو بیشتر بدو

خیلی وقتا دلم می خواد سوت پایان به صدا در بیاد



نظر

مدتها است که اینجا ننوشته هام  

ولی بارها است که سر زده ام تا مبادا کسی نظری داده باشد  

ولی هر بار چشم خالی برگشته ام  

آخر چطور برای نوشته ننوشته نظر بدهند ملت  

  

عجب زمانی شده است انتظار داریم همه اول در همه چی پیش قدم شوند حتی 

برای نوشته هایی که ما هنوز ننوشته ایم 

 

خیلی خیلی بیخود شده ایم تو این زمونه که حتی دیگه نمی از آسمون پایین نمیاد 

 

سزای همه انتظارات بیخود ما 

 

لعنت به هرچی کلاسه که اینقدر آدما را ؛بی خود؛ میکنه 

 یک حس تنفری از بچگی نسبت به این کلمه باکلاس بودن داشته و دارم 

 

هرچند که خیلی هم منطقی نیست شاید  

ولی هنوز بدم میاد وقتی یکی میگه : فلانی با کلاسه: 

وقتی نگاه میکنم اکثرا آدمای مزخرفی خطاب باکلاسی میشن که خودشون را بزک کرده اند با انواع و اقسام حیله ها و دروغ ها 

باکلاسی برام هم معنی بی ریشگی شده  

 

ریشه : خود ماست  

من همیشه ریشه هام رو دوست داشته ام  

 

چه کنم که خیلی از مواقع متهم میشم به بی کلاسی البته به صورت غیر مستقیم 

 

بعضی وقتا دلم می خواد برم سر میدون ولیعصر بشینم کنار اون دختری که فال حافظ می فروشه  

(یرداشت بد نکنه فقط ۶.۵ سالشه) بد همین طوری مثل اون بی کلاس باشم . . . . . . . . 

 

یادش بخیر دمپایی قرمز رنگ اوتافوکو وقتی کفش سرما و گرمامون بود تو دبستان و راهنمایی 

دمپایی های از جنس پی وی سی 

با بویی که عطر ما بچه های ؛ بی کلاسی : بود که محکوم به صداقت و درستی پدرانمان بودیم 

دی او پی نرم کننده پی وی سی 

واین شد ادوکلن پیرکاردین ما  

و سالها درس  و تست و کنکور وامتحان تا ما را هم نشین علمی عطرهای کودکیمان کند   

 

 

تا عادت نکنم به خود آرایی 

ما که همیشه در تنازع برای بقا بوده ایم  

و چه جنگ ناجوانمردانه ای  

دست های کوچک ما و امیدهای بزرگ و دشمنانی سراسر باکلاس و تهی از همه چی  

چه انتظاری می توان داشت در این نبرد نابرابر  

از کودکانی بپا خواسته از سالها محرومیت 

 

چه می توان انتظار داشت از کودکی بر خواسته از معصومیت و سادگی در  

مقابل هرزگی بیشرمی که سراسر مزخرف است و تعفن و گند و کثافت  

به قیمت له شدن هزاران کارگر محروم از همه چیز در کارگاههای زیر زمینی 

 

و کوکایین و دستمال گردن و سواری هونا و ساعت الماس و شلوار جینی که تا نصف باسن بیشتر  

بالا کشیده نشده تا خوب شیار تمدن امروز ما را و کلاس جامعه نوگرای ما را نشان بدهد 

و دختران متفکر و تحصیلکرده ما را از هوش ببرد از این راه خروج گند و کثافت 

 

و دختری که سنگین مستحکم و متشخص است متهم شود به املییت و عدم  روابط اجتماعی 

و جامعه همه دختران را شوخ و شنگ و عاری از هر گونه حیایی کند به اسم پیشرفت زن  و امروزگی 

و دختران ما آرزوی مردانگی کنند حتی به قیمت همه چیزشان و . . .  

 

 

واین است همه آنچه که ما فهمیده ایم از زندگی خود  

 

و ما متهمیم ؛ به ساده بودن به خاکی بودن به بی آلایش بودن به غیرت داشتن  

ما متهمیم  

آری ما متهمیم 

مدتها بود ننوشته بودم و مدتها بود کسی نظر نداده بود

امام حسین

ز امام حسین پرسیدند: چگونه صبح کردی؟

فرمود: صبح نمودم در حالیکه پروردگارم بالای سرم و آتش، پیش رویم، مرگ، جوینده ام و حساب الهی فراگیرم می باشد و چنین روزی من، در گرو کردار خویشم، نه آنچه دوست دارم پیدا می کنم، و نه آنچه نمی پسندم از خود می رانم و همه کارها در اختیار دیگری است. اگر بخواهد عذابم می کند و اگر بخواهد از من می گذرد. بنابراین کدام فقیری از من نیازمندتر است. 

 

امام حسین می فرمود: دانش نطفه بارور معرفت است. تجربه های طولانی، فزونی عقل است، شرافت همان پارسایی است. قانع بودن، آسایش تن است، هر که تو را دوست دارد، از پلیدی بازت می دارد، هر که تو را دشمن دارد، بر نابکاری واردت می سازد.

امام حسین می فرماید: هر کس این پنج چیز را نداشته باشد، از زندگی خود چندان بهره ای نمی برد: عقل، دین، ادب، شرم و خوش خلقی.