و اما، امروز نیز توده مردم ما همچنان عشق میورزند، همچنان دوست میدارند، همچنان به این خانه وفادارند، و هنوز پس از گذشت قرنها و دگرگونیها و زاد و مرگ ایمانها و عشقها و اندیشههای بسیار، از در این خانه، به قصری، معبدی، و قبلهای دیگر، نرفتهاند، میبینیم که همچنان سر بر دیوار خانه فاطمه نهادهاند و به درد، مینالند. این اشکها، هر کدام «کلمه»ای است که تودههای صمیمی و وفادار ما با آن، عشق دیرینه خویش را به ساکنان این «خانه» بیان میکنند. این زبان توده است
و چه زبانی صادقتر و زلالتر و بیریاتر از زبانی که کلماتش، نه لفظ است و نه خط، اشک است و هر عبارتش نالهای، ضجه دردی، فریاد عاشقانه شوقی
مگر چشم از زبان صادقانهتر سخن نمیگوید؟
مگر نه اشک، زیباترین شعر و بیتابترین عشق و گدازانترین ایمان و داغترین اشتیاق و تبدارترین احساس و خالصترین «گفتن» و لطیفترین «دوست داشتن» است که همه،
در کوره یک دل، به هم آمیخته و ذوب شدهاند و قطرهای گرم شدهاند،
نامش اشک
دکتر شریعتی
من نمی دانم که شعر چیست
یا کجا می شود شاعری یاد گرفت
من همین قدر می دانم
که این روزها
حرف دل کم می زنند
صحبت از یار و نگار
مسخره است
و خریدار برنج بیشتر از عاطفه است
نرخ زنده ماندن بالا است
تورم غوغا است
من نمی دانم دیگر
قیمت زندگی چند است؟
انسان اگر بخواهد خوب زندگی کند به حداقل به دو چیز نیاز دارد : تعادل و تحمل
تحمل برای رسیدن به تعادل
به نظرم انسان همیشه باید خود راکنترل کند تا از تعادل خارج نشود.
انسان موجودی است که ارتباط مستقیم و غیر مستقیم زیادی با محیط پیرامون خود دارد:
زمینه های مختلفی وجود دارد که انسان توانایی رشد در آنها را دارد ُو تعادل به این معنی نیست که آدم همه چیز رو به یه اندازه داشته باشه: تعادل به این معنی هست که انسان اون چیزهایی رو که بیشتر داره با بقیه چیزهایی که کمتر داره میزون کنه ( به نظرم)
میانه روی در همه کارها ضامن آرامش است. واقعا باید به نیاز های خود احترام بذاریم و همه شون رو در نظر بگیریم و به همشون امکان رشد بدهیم
خوبه که آدم در چند بعد رشد کنه
هم فرد مفیدی برای اجتماع باشه
همه فرزند همسر و پدر و مادر خوبی برای خانواده اش باشه
همه آدم خوبی برا خودش باشه و به درونش برسه
واقعا ما سالها به دنبال آرامش می گردیم و اون رو در جاهای دست نیافتنی جستجو می کنیم ولی غافل از این که اون همیشه در درون ماست
کافیه که اون رو ببینیم
و شرط این کار شناخت خود و کشف تواناییها می باشد.
مشکلات زندگی اگر در دامنه تحمل انسان باشد باعث آبدیدگی و رسیدن به تعادل می شود.
حال سوال این جاست حد تحمل یک فرد چه قدر است؟ باید گفت به اندازه ای که خود را می شناسد