تو این دنیای به این بزرگی یکی پیدا شده که برا ما کامنت می ذاره
ماهم هرچی به خودمون فشار میاریم عقلمون به جایی قد نمی ده که کیه
خوب باز خوبه تو این رکود جهانی ما یه مشتری هنوز داریم
آدم تدریجا عوض میشه یه چشم باز می کنی میبینی که جای همه عوض شده
خودت که یه روزی بچه بودی شدی بابا
بابات شده بابابزرگ
و بابابزرگت رفته زیر خاک
و یکی هم پیدا می شه که نقش بچه را به عهده گرفته
و این چرخه همچنان ادامه داره
تند و تند و تند
هیچ وقت به این فکر کردی که چقدر سطحی هستی؟
البته حرجی هم نیست تو این دوره زمونه خیلیها اینجورین
خیلی ها که نه تقریبا همه همینطورن
نسلی که مهمترین مسائلی که ذهنشون رو درگیر میکنه مشکل ریزش مو و فرم هیکل و مشکلات جنسی و دیگه خیلی زور بزنن متراژ خونشونه
واقعا آدمای این عصر چیزی بیشتر از این هم نیستن
هیچ وقت به این فکر کردی که واقعا آسمون دلت چقدر بزرگه؟ (اندازه گرفتنش زیاد سخت نیست. کافیه ببینی دلت با چی میگیره. اگه با هر مساله کوچیکی دلت میگیره بدون که ....)
دریای روحت چقدر وسعت داره؟ اینقدر بیکرانه هست که بزرگترین طوفانها هم توش گم بشن؟ یا نه گودالکیه که با وزش نسیمی هم به هم میخوره؟
میدونی وبلاگ نویسی به چه درد میخوره؟ آدم میتونه تغییرات حالات خودش رو تو گذر زمان ثبت کنه و بعد اگه فرصتی شد خودش رو و روحیات خودش رو از بیرون ببینه و ارزیابی کنه البته به شرط اینکه بعضی وقتا به سرش نزنه و همه چی رو پاک کنه
اگه فرصت کردی خودت رو جای من بذار هیچ تصوری از خودت نداشته باش و بعد یه بار مطالب وبلاگت رو مرور کن و ببین چه تصوری از نویسنده اونها تو ذهنت ایجاد میشه
واقعاً 26 سال سن اینقدر زیاده که ......
یه چیز دیگه هم بگم امیدوارم یه روز یقه ام رو نگیرن چرا این حرف رو زدی اما لعنت بر این غروب جمعه......