بابک

ساکتم مثل گلوله، تو خشاب یه مسلسل
مثل برج موریانه، توی هرزه‌زار جنگل
مثل یه قطار کهنه، مونده تو حسرت ِ یک سوت
مثل ته سیگار روشن، بغل ‌بشکه باروت
ساکتم اما سکوتم، عمر طولانی نداره
این صدای قلب من نیست، دل‌دل ِ یه انفجاره
ماشه فریاد من باش، ضامن تیغه چاقو
تو سکوت ُ زیر و رو کن، آخرین ترانه بانو
حرفای نگفتنی رو، یاد ِاین حنجره بنداز
مشت واژه رو گره کن، توی کوچه های آواز
دستای معجزه بسته اس، من دچار نقطه چینم
فرصتی بده که عشق رو، تو نگاه تو ببینم
واسه بی‌پرده سرودن، یه اشاره تو بسه
تو که باشی، این قلندر از خدا هم نمی ترسه
پتک واژه ها رو بسپار، دست این صدای یاغی
برق چشمات یه دلیله، واسه ختمِ بی‌چراغی
ماشه فریاد من باش، ضامن تیغه چاقو
تو سکوت ُ زیر و رو کن، آخرین ترانه بانو
حرفای نگفتنی رو ، ‌یاد این حنجره بنداز
مُشت واژه رو گره کن، توی کوچه های آواز       

 

 

                                                                             یغما گلروییشعر فوق رو از دوستم بابک قرض گرفتم با اجازه خودم البته از ناکجاآبادش 

جمله زیر هم خودش نوشته قشنگه  

 

 

چه می شود کرد با دلی پر از حرف هایی که با کلمات قابل بیان نیست ؟!

شاید باید همگام با رعد غرید یا همچون برقی درخشید و همراه ابر گریست. بی گمان آسمان ناگفته های بسیار دارد در پس این همه قطره که فرو می ریزند ! 

 

راست میگی بابک حق داری همینه بعضی آدما میان و میرن و هیش کی خبر دار نمیشه تو دلشون چی بود 

 

کسی دیگه دنبال دل آدما نیست چه رسه به حرفایی که تو صندوقچه دل آدم تلنبار شده  

چه می شه کرد بابک جان  

به قول کورت ونه گات 

رسم روزگار چنین است برادر

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 20 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 04:50 ب.ظ

سلام
باز که زدی تو کار دزدی

این بابک فتحی کیه؟ یکی نیست بگه به تو چه که کیه.

راستی یه خبر خوش. تو این شعر که گذاشتی اسم وبلاگی من و اسم وبلاگم (به صورت پراکنده) هست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد