و اما، امروز نیز توده مردم ما همچنان عشق میورزند، همچنان دوست میدارند، همچنان به این خانه وفادارند، و هنوز پس از گذشت قرنها و دگرگونیها و زاد و مرگ ایمانها و عشقها و اندیشههای بسیار، از در این خانه، به قصری، معبدی، و قبلهای دیگر، نرفتهاند، میبینیم که همچنان سر بر دیوار خانه فاطمه نهادهاند و به درد، مینالند. این اشکها، هر کدام «کلمه»ای است که تودههای صمیمی و وفادار ما با آن، عشق دیرینه خویش را به ساکنان این «خانه» بیان میکنند. این زبان توده است
و چه زبانی صادقتر و زلالتر و بیریاتر از زبانی که کلماتش، نه لفظ است و نه خط، اشک است و هر عبارتش نالهای، ضجه دردی، فریاد عاشقانه شوقی
مگر چشم از زبان صادقانهتر سخن نمیگوید؟
مگر نه اشک، زیباترین شعر و بیتابترین عشق و گدازانترین ایمان و داغترین اشتیاق و تبدارترین احساس و خالصترین «گفتن» و لطیفترین «دوست داشتن» است که همه،
در کوره یک دل، به هم آمیخته و ذوب شدهاند و قطرهای گرم شدهاند،
نامش اشک
دکتر شریعتی